شعر روز زن

ساخت وبلاگ
بر روی دوش ما، یکباره شد سوار، ای داد و ای هواراز سمت انقلاب، تا عمق لاله زار، ای داد و ای هوارنفرین به ناکثان، بر قوم در به در، بر طیف بی‌هنرآتش گرفته دل، از این همه شعار، ای داد و ای هواریک عده بی‌سواد، یک عده باسواد، کردند انتقادیاران فتنه‌گر، ماندند پای کار، ای داد و ای هوارهرجا شنیده شد، انواعی از شعار، جز درد و رنج کاراز سوی عده‌ای مستغرق دلار، اي داد و اي هوارمشغول غرغرند، یک عده پا به ماه، لبریز از رفاهآبستن از یورو، سرشار از ویار، ای داد و ای هواربرپا نموده اند، این قوم گیج و ویج، در ایذه یک خلیجدر بین همهمه، گم گشت اصل کار، ای داد ای هوارگفتند مرد و زن، بر پرچم وطن، آتش نزن لجنبیمار نابکار، حالا شدی نزار، ای داد و ای هوارمزدور جیره‌خوار، فیلی تو یا الاغ؟ چاق است your دماغ؟کردی چرا فرار؟ ای بنگی خمار، اي داد و اي هواردیدیم ناگهان، مِن بعد اختشاش! تر بود بچه جاش!گشتند زرد و زار، در رفتشان زوار، ای داد و ای هواربا سنگمان زدند، از روی بام و پل، فتانه‌های خل!آن عده قلیل، در لحظه فرار، ای داد و ای هواریک عده‌ کاسه‌لیس، با چشم‌های خیس،گفتند با پلیسما را رها بکن سرکار استوار، ای داد و ای هواراز بس شل و ولي، اي دولت خواص! اي گيج بي‌حواسدنيا به پشت تو آخر شود سوار، اي داد و اي هوارصد روزه داده‌ ا و بر ما گزارشی، شخص سفارشی!الشیخناالعزیز فی راس اقتدار، ای داد و ای هوارای قوم بی‌شمار شعر روز زن...
ما را در سایت شعر روز زن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : meysametammar بازدید : 106 تاريخ : پنجشنبه 28 دی 1396 ساعت: 21:13

اطفا شود هر آتشی با سردی آب
در آب می سوزم ببین تقدیر من را
هر ذره از خاکسترم در دست یک موج
دریا مزارم شد ببین تکثیر من را
دستم قلم شد سرخ شد دریا مرکب
مادر کجایی بنگری تقریر من را؟
صابر بمان گر اینچنین در قاب دنیا
پروردگارم خواسته تصویر من را

یاسر پناهی فکور
موضوعات مرتبط: شعر ، گوناگون

شعر روز زن...
ما را در سایت شعر روز زن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : meysametammar بازدید : 74 تاريخ : پنجشنبه 28 دی 1396 ساعت: 21:13

یاسر پناهی فکور: ای هوای حرمت پاک ترین آب و هوامن فراری شدم از دوده ی شهرم ایجا چونکه دم از تو زنم باز دمم را عشق است هر کجا هم بروم باز حرم را عشق است گفته ای چون که رسد جان به لبم می آیی صاحب وعده ی صادق ز کرم می آیی من به این وعده سپردم دل و دارم امید آن زمانی که اجل دور سرم می چرخید... سر روی دامن پر مهر شما بگذارم سپس آرام به تو جان خودم بسپارم من به این وعده ی زیبای شما دل بستم گرچه آلوده ولی زائر قبرت هستم نکند نوکر آلوده رها بنمایی نکند وصله ی ناجور جدا بنمایی گر نگاهی نکنی کار دل من زار است گوشه چشمی بنما گرچه به تو سربار است هر چه هستم به تو و جد تو منسوب شدم در سجل شیعه ی اجداد تو مکتوب شدم گر رهایم بکنی دشمنتان شاد شود همه ی حاصل من یک شبه بر باد شود گر شفایم بدهی دشمنتان کور شود گریه کن خوب شود فاطمه مسرور شود پس برای دل زهرا نظری کن مولا تو بر احوال دل من نظری کن مولا ""بده در راه خدا من به خدا محتاجم من به بخشندگی آل عبا محتاجم"" یاسر پناهی فکور حرم امام رضا علیه السلام آذر۹۶ موضوعات مرتبط: شعر ، گوناگون شعر روز زن...
ما را در سایت شعر روز زن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : meysametammar بازدید : 167 تاريخ : يکشنبه 24 دی 1396 ساعت: 20:09

در کاسه چه مقدار مگر حوصله دارند؟آرام ولی در دلشان ولوله دارندتنها به کنار تن هم سلسله دارندهم وحشت و ترس از زدن زلزله دارندهم اینکه غم گشنگی عائله دارندمردم گله دارندگر گوشت مرغان بشود نادر و نایابشاید بتوان از غمش آورد کمی تاببیدارم و یا دیده ام این را وسط خواب؟من رعیتم و تخم فلانی شده اربابدیر است مدیرا به فغان همه بشتابخالی شده بشقابهر وقت زدم داد ز درد شکم و نانگفتند شدی ضد ولی دشمن ایراناز فتنه بری هستم و همواره گریزاندر راه ولی و وطنم عرضه کنم جانگور پدر هر که به فتنه شده بنیانلعنت به دوچندانیاسر پناهی فکورموضوعات مرتبط: شعر ، گوناگون شعر روز زن...
ما را در سایت شعر روز زن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : meysametammar بازدید : 99 تاريخ : دوشنبه 18 دی 1396 ساعت: 23:22

پس از قرنی زدی همراه بانو بر دل جادهتمام شب پی یک فست فودی کوچک و سادهنگاهت چارچشمی برمنوها خیره افتادهبه دنبال غذایی قدر رزقی که خدا دادهبه وقت رفتنت صورتحسابت گشته آمادهبده تا کوفت گردد جنس ارزان، مالیاتش رانشستی بر پرایدی لاکچری بی بوق و بی دندهمیان شیشه های پر ترک هم میزنی خندههر از گاهی که می گردد بلای جان رانندهحواله میدهی خیرات، بر اموات سازندهشنیدم باز فرمانش شده میزان و چرخندهبده جانم پس از تعمیر فرمان، مالیاتش رازکات مال را دادی همان اول سرخرمنحسابش از قرار اینکه دهی یک من ز هر ده منحساب خمس هم باشد جدا جانا به جان منبود یک پنجم سودت، نزن چانه بود متقناگر باقی نمانده از وجوهاتت سر سوزنکنون باید بپردازی پس از آن، مالیاتش رااگر چه گشته ای بیکار و در دالان بن بستیزدی چوب حراجی بر همه دارایی و هستیعیالت رفته و مشغول پوشک بستنت هستیبه هر ترفند از دست طلبکاران خود جستیگرفتی از ننه جان با فلاکت مبلغی دستی؟بده از پول دستی ننه جان، مالیاتش رافراوان گشته هر چیزی ز شیر مرغ تا انسانخر اصل از خود قبرس، شتر از کشور آلمانزچین زیپ و لحاف و زین و حتی زیره ی کرمانمربای هلو، زیتون، ژله، نارنگی از یونانمیان این فراوانی شده تولید یک فنجانبده از بعد تولیدت تو تاوان، مالیاتش راشفارش داده ای کیک تولد روز میلادت؟گرفتی جشن دامادی برای شاخ شمدادت؟نرفته سالگرد ازدواج و عقدت از یادتبه او گفتی که تو ش شعر روز زن...
ما را در سایت شعر روز زن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : meysametammar بازدید : 104 تاريخ : دوشنبه 18 دی 1396 ساعت: 23:22